محل تبلیغات شما

قدیمترها پائیز که می شد یک روز بعد از ظهر تنها که می شدم می رفتم روی پل هوایی*و پارکی که در کنارش بود.یادم می آید همیشه این کار را تنهایی انجام می دادم چون معمولن رفقایم حس مشترکی در این خصوص با من نداشتند.اکثر اوقات یک نخ سیگار هم با خودم می بردم و وقتی می خواستم برگهای درخت چنار پارک را جمع کنم پنهانی روشن می کردم و احساس می کردم معنای پاییز را درک کرده ام.!چقدر حس خوبی داشت، یک فصل بی نظیر با سیگاری بر لب و صدای قار قار کلاغهای بی حال.حتمن می پرسید برگ ها را برای چه میخواستم!؟ برگهای چنار را می آوردم با دقت و ظرافت به دیوار اُتاقم می چسباندم.و آهنگ معروف مرحوم حبیب محبیان را با ظبط نفتی آن روزهایم گوش می کردم.
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال را داد برای من کمال پرست.
این برگها گاهی تا سال بعد روی دیوار اتاقم می ماندند و تمام روزهای آن سالها با من نفس می کشیدند.دلم می‌خواهد باز هم همان باشم.همان که ردپای فصل ها در او نقش بسته بود.همان که دلش می خواست و می توانست.
➖پل هوایی منطقه ای در همدان است و نزدیکترین پارک به خانه آن آرزوهایمان.
➖پاییز یعنی به ریشه هایمان باز خواهیم گشت.
➖یاد رنگین رفیقان رفته ام به خیر.
➖هر چه تلاش کردم عکسی از پارک پل هوایی در اینترنت بیابم موفق نشدم ولی تصویر دیوار اتاقم چیزی شبیه این عکس می شد(برگرفته از اینستاگرمم).
#بابک_آزاد
#پاییز
#حبیب_محبیان
#همدان

282_پاییز آن روزهای من...

279_زمین جای قشنگی بود...

ام ,دیوار ,بی ,پاییز ,پارک ,یک ,می کردم ,با من ,در این ,همان که ,ام به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آسمان شاد